اطلاع رسانی در مورد امکان سانسور شدن مطالب در بالاترین

خوانندگان و کاربران گرامی، از آنجائی که اخیرا برخی از لینکهای تحلیلی و ارسالی به سایت بالاترین و به خصوص لینک هایی که در نقد سلطنت طلبی و خاندان پهلوی هستند، فیلتر و سانسور می گردند اگر شما از وجود فیلتر در سایت بالاترین اطلاع ندارید و تمایل به دیدن همه لینکها دارید به محض ورود به هر صفحه جدید، دکمه فیلتر در بالای صفحه را با یک کلیک خاموش کنید.

۱۳۹۰ بهمن ۹, یکشنبه

آخرین مصاحبه رضای ما

این مصاحبه رِ یکی از هواداران همایونی در نهاد مردمی تهیه و به سختی از طریق سایت یوتیوب به دست ما رسانده است.






۱۳۹۰ بهمن ۷, جمعه

من به پشتوانه این شکایت ها دولت رِ تعیین می کنم

سخنرانی رضای ما در سالگرد شورش 57:  

من به پشتوانه این شکایت ها دولت رِ تعیین می کنم. من با این شکایت ها توی دهن دولت میزنم. دلخوش به این مقدار نباشید. من برای شما دمکراسی رِ می آورم. به شکل حکومت کاری رِ نداشته باشید. من حالات روحانی شما رِ با سکولاریسم بالا میبرم. 


دولتی که ما می‌گوییم، دولتی است که متکی به آرای ملت است. میزان رای ملت است. خون‌های جوان‌های ما برای این جهات ریخته شده، برای اینکه آزادی می‌خواهیم ما. ما سی سال است که در اختناق به سر میبریم.

از ما میپرسند که پادشاهی پارلمانی چیست؟  به آنها میگوییم که پادشاهی پارلمانی یک حکومت پارلمانی است مثل بقیه حکومت های پارلمانی لکن قانونش، قانون پادشاهی است. حکومت پادشاهی پارلمانی یک حکومتی است مثل حکومت انگلیس.  

۱۳۹۰ بهمن ۳, دوشنبه

حتی اگر عکس رضای ما رِ پاره کردند شما به آنها حمله نکنید [فحاشی حضار]

این حادثه تلخی که واقع شده است و هواداران سلطنت طلب ما به مخالفان ما حمله و هتاکی کرده اند قلب ما رِ جریحه دار کرده است]فحاشی حضار[. من از همه هوادارانمان میخواهم که اردوکشی خیابانی و زورآزمایی مجازی رِ متوقف کنند و به صورت دسته جمعی به یک لینک، مطلب یا نویسنده حمله نکنند. لکن من میدانم که این کارها رِ دشمنان ما برای تخریب ما انجام میدهند. دشمن میخواهد ما رِ خراب کند]فحاشی حضار[. اینهایی که میگویند همه سلطنت طلبان فحاش هستند، یا رژیم اینها رِ اجیر کرده یا دشمن قسم خورده ما هستند. وگرنه یکی دو نفر از سلطنت طلبان فحش نمیدهند و این که بگویند همه سلطنت طلبان فحش میدهند توطئه دشمن است و مثلن سلطنت طلب سر کوچه ما فحش نمیدهد. 


ما مخالف سانسور هستیم، لکن مطالبی رِ که بر علیه ما در مجلات و سایتهای مختلف می نویسند باید ممنوع کرد. ولی باید آبروداری هم کرد. اگر به یک مطلبی حمله میکنید همه با هم حمله نکنید تا معلوم نشود که گروهی این کار رِ انجام میدهید. فلذا برای حفظ آّبرو به صورت نمادین اعلام میکنم که در مقابل نقض آزادی بیان، به هیچ عنوان کوتاه نخواهم آمد.

 

فلذا لینک نامه ای رِ که به دست هواداران همایونی ما حذف شده بود رِ در اینجا قرار میدهم.

نامه سرگشاده ی شاهزاده ی قجر به شاهزاده رضا پهلوی

 

 

شاهنوشت: مرقومه مذکوره رِ ما پس از دریافت پاره نمودیم تا مشت محکمی رِ بر دهان یاوه گویان ضد سلطنت و خائنین به میهن زده باشیم.  

۱۳۹۰ دی ۲۶, دوشنبه

نشد که بشه

وقتی از ایران رفتیم، میخواستیم  دوباره قیام مردمی 28 مرداد رِ تکرار کنیم لکن این دفعه انگلیس نامردی کرد.

۱۳۹۰ دی ۲۳, جمعه

بر فراز همایون شهر تا بندر پهلوی


در چند وقت اخیر همه داستان غم انگیز خشونت های حکومت در مقابل شهروندان رِ میگویند. با جستجو در سایتهای اینترنتی، چند تا عکس رِ دیدیم که مردم خونین و مالان بر زمین افتاده اند فلذا  با خودمان گفتیم اینها داستان نیست واقعیت هست.  نفهمیدیم چطور شد که ناخودآگاه یاد خاطرات نوجوانی افتادیم. آن موقعها به سینزده ساله ها مجوز رانندگی  رِ نمیدادنند لکن ما سوار بر یک درشکه یک اسبه تصمیم خودمان  رِ گرفتیم به مسافرت برویم. با خودمان گفتیم چه مسیری بهتر از همایون شهر تا بندرپهلوی؟  فی الواقع با یک تیر چهار نشان رِ میزنیم. هم سیر و سیاحت میکنیم هم گردش و مسافرت.

سوار بر درشکه از تپه های خمینی شهر تا همایون شهر به تاخت رفتیم. در مسیر اردک، غورباقه، غاز، شیر، پلنگ و گاو و گوسفند ها رِ دیدیم. آن روزها فکر کردن مد نبود لکن ما فکر هم میکردیم و به مسایل مهم اکوتوریسم علاقه داشتیم. در خاطر همایونیمان هست که خیلی به ما خوش گذشت و اینقدر  به وجد آمدیم که از شدت شعف مثل لک لک میپریدیم. 

کجا بودیم؟ یادمان آمد، درباره همایون شهر و بندر پهلوی میگفتیم. وقتی میبینیم یک حکومت به ذخایر بیولوژیکی علاقه ای ندارد و با بی درایتی اسم همایونی  ما رِ از روی این شهرها برداشته اند و اسم های اجق وجق خمینی شهر و بندر انزلی رِ به جایش بکار میبرند قلب همایونی مان به درد میآید و به مردم غیور و دلسوز ایران این حق رِ میدیم تا به حکومت  اعتراض بکنند.

اون درشکه سواری خیلی حال داد و تا همیشه در خاطر همایونیمان میماند. مطمینم وقتی با یارانم به ایران برگردیم سوار بر اسب همایونی، با سرعتی بیشتر از قبل این مسیر رِ طی میکنیم.

 

 

پس تو کی می‌آیی؟
خواندن نام تو
تکرار همه خاطره‌هاست
روزهارا گرد نتوان آورد
لحظه‌ها را هیچ نتوان اندوخت

۱۳۹۰ دی ۲۲, پنجشنبه

دلنوشته یکی از جان نثاران متخلص به جاوید به مناسبت نزول اجلال اعلیحضرت

شاه شاهان، اعلاحضرت محمد رضا شاه پهلوی، یگانه دوران، فرزند رضا پهلوی بزرگ آریامهر، سلاله کوروش کبیر، یادگار روشن و خرم ترین روزهای ایران، پدر سرافراز میهن ما، آن گل همیشه شادان به تاریخ بیستم دی ماه خورشیدی ساعت یازده و پنجاه و پنج دقیقه نیمه شب دوشنبه، قدوم ملوکانه را بر چشم کاربران حقیر بالاترین گذاشته و اجلاس جلوس فرمودند. باشد که وجود نازنین شان منشا تغییراتی بزرگ در این تارنامه باشد.

اگرچه وطن ما به این روز افتاده و چه بسیار عزیزان و دلیران و سرمایه هایی را از کف داده است اما شادکامی ما اینجاست که آن دُر یگانه و آن شاهنشاه فرزانه، آن سرمایه بی تکرار و آن اقیانوس بی انتها، سایه پرفروغ شان از همان ژرفنای غربت بر سر ما قرار داشته و وجود سراسر نور و تلالوشان مثال خورشیدی لایزال، از اوج غربت بر پهنه بالاترین می تابد. امید که این سایه ملوکانه همواره پاینده و مستدام بماند و این حقیر جان نثار، قربانی وجود گرانمایه ایشان گردد.

عید سعید بیستم دی ماه ورود خداوند ایران را گرامی می داریم. فرا رسیدن این عید خجسته را نخست به پیشگاه آن وجود گرانمایه، پدر و شهریار ایران، ذات اقدس همایونی اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی،و کلیه کاربران شادباش و تهنیت بی کران عرضه می داریم.

ای که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
نیست دیگر به خرابات، خرابی چون من
باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد
آن که بر دامن احسان تو اش دسترسی ست
به دهان، خاکش اگر نام ز حاتم ببرد
من ندانم چه نیازی ست تو را با همه قدر
که غمت دل ز پریزاده و آدم ببرد
جان فدای دل دیوانه که هر شب بر ِتوست
کاش جاوید، بدان کوی، مرا هم ببرد.




۱۳۹۰ دی ۲۱, چهارشنبه

خاطره همایونی به مناسبت قیام مردمی کشف حجاب

پدر گاهی ادب رِ کنار میگذاشتند. درباره حجاب میفرمودند : یه آجر رِ وردار بپیچ تو کیسه نایلون سیاه ، بذار بالای طاقچه، به بقیه هم بگو بش دست نزنن و سراغش نرن. تا خود صبح همه انگولکش می‌کنن ببینن توش چیه

۱۳۹۰ دی ۲۰, سه‌شنبه

سخن نخست اعلیحضرت

هر وقت که پیرمردهایی رِ که از آن دنیا میآیند رِ میبینم، متوجه میشویم که چقدر ما رِ دوست میدارند و عاشق ما هستند. همه شان میگویند اعلیحضرتا! نور رِ به قبرت بباره.

لکن به غیر از پیرمردها، کسی رِ به فکر ما نیست. وقتی فکر رِ کردیم، فهمیدیم گذشت زمان همه چیز رِ از حافظه مردم پاک یا کمرنگ کرده  فلذا به این فکر افتادیم که این وبلاگ رِ برای ارتباط با طرفداران همایونی  راه بیندازیم.

تلاش رِ خواهم نمود تا از این طریق با شما فسیل ها در تماس مستمر باشیم تا مملکت رِ  برگردانیم به دوران با شکوه خودمان.