با مرحوم پدر از بازار ماهی فروشان رد میشدیم که مشاهده نمودیم در میانه میدان، مردی درشت هیکل بساط ماهی فروشی اش رِ پهن کرده و ایستاده بر یک صندلی با صدای بلند به طریقی که حنجره اش عنقریب پاره شود داد میزند: ماهی سفید کیلو 8 زار، ماهی کفال کیلو 3 زار، اردک ماهی کیلو 2 شاهی و ....
در بغل دست این بساط، مرد ماهی فروش دیگری ایستاده بود و بعد از هر عربده آن مرد درشت هیکل، بدون اینکه به خودش فشار رِ بیاورد میگفت: همینایی رِ که این گفت، ما هم داریم.
از زرنگی آن مرد خوشمان آمد. اولن بدون اینکه زحمت زیادی رِ بکشد کار خودش رِ انجام میدهد دومن اگر ماهیها خوب از کار در آمدند خوب آن مرد زبل هم بوده و سهمی رِ داشته و سومن و از همه مهمتراگر ماهیها بد از کار در آمدند میتواند پای خود رِ آرام کنار بکشد. فلذا تصمیم گرفتیم خودمان و فرزندانمان این الگوی زیست هوشمند رِ مورد استفاده قرار دهیم.
اي بابا...شما خوبين..مردم خر هستن و فقط شما مي فهمين...بلاخره تهش دوران شاه..آخوندبا همراهي توده اي...دوران ملي مذهبي...همه و همه رو مردم ديدن.ببينيد پشت کي ميگن خدابيامرز..به کي ميگن ديوس و به کيا ميگن "اون کسکشا اگه نبودن آخوندا انقلاب کن نبودن"..شما فعلا بريد زناتونو که اشتراکي کردين پس بگيرين تا بعد..ما مردم هم خريم(مثلا)
پاسخحذف